محل تبلیغات شما

آدم یه وقتایی دوس داره تو دل خودش، توی حال خودش، اونجوری ک دل خودش آروم تره فکر کنه به یه مصیبتایی. 

مثل امروز

که سخت بود

که پر از آغاز یه دلهره ی بزرگ بود

مثل همه ی این چند ماهی که سخت یا آسون گذشت و هنوز من موندم و این سوال بی جواب که اگه برگردم عقب چیکار میکردم.

وقت سوال نیست

وقت این سوال هم که. 

اما اثر چیه و چرا این موقع و چرا اننننقققددددرررر پس ذهنمه نمیدونم

آزارم میده

خیلی آزار

 

بگذریم 

 

امروز بعد این اتفاق نه گریه ای کردم نه حرف خاصی نه حتی دلسوزی ای در ادامه ی حرفای علی

امروز فقط دلم میخواست زودتر تموم شه و چه خوب که با بادیگارد تموم شه امروز. 

با این مردی ک ازون مردای نایابه

با این مردی ک آرزوش رو داشتم ولی هر روز که میگذره دور تر میشم از رویایی ک فکر میکردم واقعی شده.

 

کاش تموم شه این روزای سخت

 

کاش آروم شم 

نه یکم

خیلی

خیلی خیلی

 

 

پ. ن: خوبه ک آدم یه جایی رورداره برا پناه بردن بهش

حالا میخواد بلاگفا باشه   یا بغل همون کسی ک آزارش داده

13 دی، شهادت سردار

دلتنگی امان ما برید..

یکبار من کوک کنم سازمونو..

ک ,یه ,تموم ,سوال ,شه ,ی ,تموم شه ,این مردی ,مردی ک ,این سوال ,و چرا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

به تو چه؟! شكستن سكوت